از دوست خود بخواهید که یک عدد دو رقمی انتخاب کند سپس به او بگویید عدد یک ( 1 ) را از آن کم کند. حالا باقی مانده را در عدد 100 ضرب نموده و بعد سن خود را به آن بیفزاید. سپس عدد 9 را به حاصل اضافه کرده و در پایان عدد 1020 را از حاصل کم کند و باقی مانده را به شما بگوید.
شما، نتیجه را با عدد رمز ( 1111 ) جمع و بلافاصله عدد انتخابی و سن او را اعلام کنید. دو عدد سمت راست سن شخص و عدد سمت چپ عدد انتخابی است.
سن مادر بزرگی بین 50 تا 70 سال است. مادر بزرگ میگوید: همه پسرهای من به تعداد برادرشان پسر دارند. در مجموع پسرها و نوههای من برابر سن من است. حال بگویید مادر بزرگ چند سال دارد؟
سال ها پیش در یکی از کلاس های ریاضیات مدارس آلمان، آموزگار برای
اینکه مدتی بچه ها را سرگرم کند و به کارش برسد؛ از آنها خواست تا مجموع اعداد از
یک تا صد را حساب کنند. پس از چند دقیقه یکی از شاگردان کلاس گفت: مجموع این اعداد
را پیدا کرده و حاصل عدد ۵۰۵۰
می شود. با شنیدن این عدد معلم با حیرت فراوان او را به پای تخته برد تا روش
محاسبه خود را توضیح دهد. به نظر شما این شاگرد باهوش که بعدها یکی از بزرگ ترین و
معروف ترین ریاضیدانان دنیا شد،
امروز میخواهیم با هم کمی ریاضی کار کنیم
هدف از کلاس امروز حل برخی معادله های بسیار ساده است که شما در مدرسه آموخته اید.
البته اگر هنوز به خاطر داشته باشید...
در اینجا من به شما 3 رقم و یک نتیجه خواهم داد، شما باید با قرار دادن علامت های صحیح معادله را کامل کنید.
برای درک بهتر ابتدا یک مثال را با هم حل میکنیم، باقی معادله ها به عهده ی شماست:
2 2 2 = 6
این رابطه اینجوری درست میشه:
2 + 2 + 2 = 6
ساده بود نه؟ حالا بقیه ی معادله ها را حل کنید.
در زمان قدیم که روستاییان محصولات
خودشان را بمیدان برای فروش می آ وردند یک زن روستایی یک سبد تخم مرغ به میدان
آورده که بفروشد. هنوز هیچ نفروخته بود که اسب یک سوار پایش خورد به سبد تخم مرغ. در
نتیجه بیشتر تخم مرغ ها شکستند.
اسب سوار خیلی نا راحت شد و از روستایی پوزش خواست و حاضر شد پول
همه آنها را بپردازد.
اسب سوار از روستایی سوال کرد: مادر جون چند تا تخم مرغ داشتی؟
خانم در جواب گفت: تعدادشونو نمیدو نم اما وقتی آنهارا دوتا دوتا
بر میداشتم یکی باقی میموند وقتی سه تا سه تا بر میداشتم یکی باقی میموند, وقتی چهارتا
چهارتا بر میداشتم یکی باقی میموند, وقتی پنحتا پنحتا بر میداشتم یکی باقی میموند,
وقتی شش تا شش تا بر میداشتم یکی باقی میموند, اما وقتیکه هفت تا هفت تا بر
میداشتم هیچی باقی نمیموند.
اسب سوار حساب کرد و پول تخم مرغای زن را داد.
سوال: کمترین تعداد تخم مرغی که زن روستایی میتوانست داشه باشد
چندتا بود؟